ادبیات و فرهنگ
گفت وگوباشاعردیرآشنای هم اقلیمی «محمدغلامی»
به انگیزه ی مجموعه شعر" گلبنگی": هنوز شعر هایم را در کوچه های" بنار" می یابم
پیش آغاز: دوم خرداد ماه 1342 در روستای بنار آب شیرین به دنیا آمدم و در کوچه های خاکی قد کشیدم. بیشتر روزهای فراغت از مدرسه را به بازی و شنا گذراندم تحصیلات دبستان را در زادگاهم بودم و پس از آن در زیارت، آبپخش، شهرکرد و شیراز ادامه دادم و سال 1363 به افتخار معلمی نائل شدم.آثار : ریشه های روز 1375
رها زمنت باران 1386 (زندگی و شعر شاعران دشتستان)
در سایه سار سنگ 1388
گلبنگی 1390 (دفتر شعر با گویش دشتستانی)
نخست از زادبوم تان و محله ی کودکی بگویید.
- "بنار آب شیرین" روستای کوچکی میان نخل ها، گزها و کُنارها، سوخته زیر آفتاب دشتستان با خاکی که ذره ذره اش با پای برهنه ام آشنا بود و امروز هم با دلم. با کوچه هایی که هنوز هم شعرهایم را در آنجا می یابم. هنوز از کوچه های کودکی می نوشم که همواره در من جاری ست. کوچه های خشتی، دروازه های بلند و ستبر، نشستن کنار چاله و کنده و دود و قصه ها و روات ها. دود سپید گزهای تر و مشتک و نان تازه و کاسه ی دوغ با لایه ای پوشیده از کره. شب ها خوابیدن روی «مهتابی»و «لوکه»، چشم در چشم ستارگان. روضه خوانی های پدر و زمزمه های همیشگی مادر و جریان بی پایان فرهنگ.
دوران تحصیل و سال های اولیه سرایش را چگونه سپری کردید؟
- دبستان و دمپایی پلاستیکی و زیر شلواری بشور بپوش راه راه و بازی و شاخک نهادن. "راهنمایی" آواره ی بین راه بنار و زیارت با دوچرخه ای که روزهای سلامت آن کم بود. گاهی زین نداشت و گاهی لاستیک و بعد هم "دبیرستان طالقانی" آبپخش با موتور سیکلت هفتاد که تابستان ها پولش را از شرکت های اطراف بوشهر با کارگری تهیه کرده بودم. با جمع بچه های روستا، صبح را در مدرسه و ناهار را در سایه سار نخل های سرسبز، نان نم زده و تخم مرغ ماسیده در روغن. باد و باران و سرما و گرما، بی پوشش مناسب، بعد هم شهرکرد و شیراز و معلم شدن.
دوره ی راهنمایی، کلام موزون آمد؛ دهه ی پنجاه. بیشتر هم مثنوی و شرح اتفاقات روزمره که پدر و مادر هم اولین شنوندگان آنها بودند و آنها را شعر می دانستند. پدر دفترم را با خود به مجالس روضه و مقاوله می برد و برای دیگران می خواند و من بی صبرانه منتظر تا برگردد و حرف های دیگران را از زبانش بشنوم و خودم را باور کنم و بعد در کلاس های راهنمایی، شعر خواندن و در روزنامه ی دیواری مدرسه، نوشتن.
شعر محلی از نظر شما دارای چه مؤلفه هایی است؟
- شعر محلی، ساختن نظم با واژگان گویش نیست بلکه شعری است پر از آرایه ها، زیبایی ها و اندیشه ها و چون از سرچشمه ی فرهنگ مردم آب می نوشد، اصیل است و وجودش لازم. شعر محلی، زبان عام و خاص و آینه ی فرهنگ است و آرزوها، عشق، اخلاق، اعتراض و در یک کلام آنچه در دل جامعه جاری است در آن تبلور پیدا می کند، به همین خاطر کسی می تواند شعر محلی بگوید که پیوندی عمیق با فرهنگ زاد بومش داشته باشد در غیر این صورت، شعر مصنوعی می شود. شعر محلی، زبان مردم است و هرگاه بین شعر و مخاطب فاصله ایجاد شود، شعر بومی نقش میانجی را بازی می کند. از نکات جالب نیز این که مقوله ی مداحی در شعر محلی جایی ندارد و همیشه، لبه ی این شعر تیز است.
تفاوت های بومی گرایی و بومی سراییرا چگونه می بینید؟
- بومی گرایی، انعکاس محیط در شعر است همان طور که بدون شناختن شخص نیما، از شعرهای او می توان خطه ی شمال را شناخت و یا شعرهای زنده یاد منوچهر آتشی که آیینه ای به پهنای جنوب است. شما در آثار او، نخل، خرگ، گزوکنار و گیاهان فراوان و در یک کلام، طبیعت و فرهنگ جنوب را می بینید که چقدر زنده و فعال است. این بومی گرایی است. در این شعرها، شاعر اگرچه عناصر را از محیط خاصی بر می دارد، اما شعرش در محدوده ی محیط نمی ماند. اما در بومی سرایی، شاعر با گویش محیط شعر می سراید نه با زبان رسمی و به ناچار، شعر هر چند هم زیبا باشد، برای همگان قابل درک نیست. اگر در بومی سرایی، بومی گرایی هم باشد، شاعر موفق تر است البته به شرط آن که مفاهیم را فراتر از محدوده ی تنگ محیط گسترش دهد و به صورت نماد درآورد، همان طور که در آثار استاد فرج الله کمالی و استاد شمس زاده شاهد آن هستیم.
رویکردتان به سمت بومی سرایی در چه زمانی اتفاق افتاد؟
- از دوره راهنمایی، بخشی از شعر "کلاخا" را شنیده بودم و دوست می داشتم. خودم نیز از آغاز دهه ی شصت، شعرهایی با گویش محلی دارم و یکی از آنها در قالب نیمایی است. بعدها به وسیله دوستی با اشعار استاد فرج الله کمالی آشنا شدم و خواننده ی دائمی شعرشان بودم و کم کم ارزش و اهمیت این گونه اشعار برایم آشکار شد و پی بردم که شعر محلی، شعر ساده ای نیست بلکه ویژگی های خاص خودش را دارد.
آیا نخستین شعر محلی تان را به خاطر دارید؟
دقیقاً نه. چند شعر محلی دارم که می دانم آنها را یادداشت هم کرده ام ولی به فکرشان نبوده ام چون می دانم ارزش رجوع کردن ندارد و احتمالاً نیز در وصف طبیعت بودند.
آیا در عرصه ی بومی سرایی از شاعر خاصی تأثیر گرفته اید؟
- باید اعتراف کنم بله. اولین شعر مجموعه "گلبنگی" زمانی نوشته شد که شعر سید محمد رضا هاشمی زاده ، شاعر بزرگوار خورموجی صاحب مجموعه «درنگه» را از زبان ایشان شنیدم و همان روز این شعر آمد و نوشتم. البته فضای فرهنگی و روستایی خودم را منعکس کردم ولی جرقه از آنجا شروع شد و این مورد، پررنگ ترین تأثیرپذیری من از یک شاعر حدود 22 سال پیش است. بعدها هم اگر بوده، کم رنگ بوده تا امروز که بیشتر به تأثیر از دلم می نویسم.
دیدگاه تان درباره ی وضعیت بومی سرایی در استان چیست؟
- چند دهه ای است که ارکان شعر محلی ما، همان رکن های قبلی هستند و هنوز شعرهای استادان کمالی و شمسی زاده، مانیفیست شعر محلی محسوب می شوند. هنوز خیلی از غزل های استاد بهزادی جایگزین ندارند. هنوز رسیدن به آشیانه ی "کلاخا" مشکل است و هنوز "کلنگ گل"، بهار شعر است. در فاصله ی این سال ها، خانم خدادادی توانسته حرف های خودش را بگوید. حرف هایی که خاص اوست و تازگی دارد. البته ما می دانیم که هر چیز برای برومندی، نیاز به مجال پرورش دارد. شعر محلی هم چون شنیداری است، در شب های شعر، بیشتر می بالد که متأسفانه سال هاست از آن خبری نیست، اگر چه هستند شاعرانی که کار می کنند.
آثار نسل جوان در عرصه بومی سرایی را چگونه ارزیابی می کنید؟
- به همان دلیلی که در پاسخ سؤال قبلی گفتم، بومی سرایی در بین جوانان رواج چندانی ندارد. البته در دشتی و کنگان، جوانانی هستند که کار می کنند و وقت می گذارند و در دشتستان هم جرقه هایی هست و شاید در همه جای استان. تعدادی از این ها را می شناسم، بسیار مستعد هستند و اگر پیگیر باشند، می توانند آینده را رقم بزنند و بار سنگین این مسئولیت را به دوش بگیرند. جوانانی که می توان به آنان اعتماد کرد و آینده را به آنان سپرد.
از کتاب اخیرتان «گلبنگی» بگویید.
- بیشتر شعرهای من در قالب نیمایی و آزاد متولد شده اند و به تعبیری احساس می کنم حرف هایم را در این قالب ها راحت بیان می کنم اما طبیعی است که شعر محلی نیز گهگاه و به موقع خودش می آید. بخش هایی از شعر های محلی را که به مناسبت های خاصی مثل سیل یا ... است را حذف کرده ام و آنهایی را که عمومی تر هستند برگزیده ام. گلبنگی، گلچینی از 20 سال شعر محلی است که در فاصله ی سال های 1368 تا 1388 به صورت پراکنده گفته ام این مجموعه شاید ادای دینی باشد به گویش دشتستانی و برگ سبزی است «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»
چرا این مجموعه را با سی دی صوتی و با اجرای خودتان منتشر نکردید؟
- قبول دارم که با سی دی بهتر می شد چرا که شعر محلی، شعر شنیداری است و حداقل نیاز به یک بار شنیدن دارد تا بتوان آن را به درستی خواند. حق با شماست. اگر این کار انجام می گرفت، بهتر بود ولی مهم ترین مسأله، مسأله مالی بود. برای چاپ کتاب وام گرفته بودم و چاپ سی دی حتماً هزینه ای در بر می داشت و هر مبلغ، برای من سنگین بود. البته برای کتاب شعر محلی، سی دی مکمل است اما برای مخاطب عام، شاید با بودن سی دی، نیازی به کتاب احساس نشود.
نقش مطبوعات محلی را در راستای شناساندن بیش از پیش شعر بومی چگونه می بیند؟
- برخی از مطبوعات استان تا آنجا که امکان یافته اند، سنگ تمام گذاشته اند و در معرفی شعر محلی کوشیده اند. شب های شعر محلی "پیغام" که هر بار هم ما حصل آن به صورت ویژه نامه منتشر می شد. ویژه نامه هایی که بارها و بارها در "نصیر" چاپ شد و شما خودتان نقش کلیدی و بسیار مهم داشتید. ویژه نامه های متعددی برای بزرگان شعر محلی استان و خارج از استان، ویژه نامه هایی که در"اتحاد جنوب" به مدت 2 سال که مسئولیت صفحه ی ادبی آن با من بود، هر فصل یک بار چاپ می شد، همه در معرفی و شناساندن و خدمت به گویش محلی و فرهنگ جنوب بوده و قابل تقدیر است.
کلام ناگفته؟
- از حوصله شما و حوصله خوانندگان عزیز ممنون و متشکرم و از این که این هفته نامه، فرصتی را در اختیار من قرار داد، سپاس گزارم. در استان ما جای خیلی از چیزها خالی است. امید که شاهد چاپ کتاب استاد شمسی زاده باشیم. کتابی که سال هاست انتظارش را می کشیم. کتاب شعر محلی استاد بهزادی، کتاب سید طالب و دیگر استادانی که به گویش محلی خدمت می کنند و صد البته شکوفایی جوانان و شاعران جوان که به شعر محلی گرایش دارند. امید که با شناخت و دانش و فرهنگ به جامعه ی خود خدمت کنند و به امید بالندگی آنان.